معنی اردک فرنگی

حل جدول

لغت نامه دهخدا

اردک

اردک. [اُ دَ] (اِ) نوعی از طیور آبی دارای پنجه هائی که توسط غشائی به یکدیگر متصل اند و با نوکی که در جوانب دارای صفائح عرضی است و آن از طیور اهلی است و گوشت آن حلال است. اقسام آن در مازندران و گیلان و اطراف دریاچه های سیستان فراوان است. مرغابی. (غیاث اللغات). نوعی از مرغابی. بط. چالی:
آنکه از صولت سرپنجه ٔ شاهین و عقاب
بال طاوس فلک را شکند چون اردک.
شاه طاهر دکنی.

اردک. [اَ دَ] (اِخ) (تلفظ ترکی ارتاکی) قصبه ٔ سنجاق قره سی از ولایت خداوندگار است در یک فرسنگی غربی خرابه های شهر قدیمی کیزیگ. مردم آنجا بعضی مسلمان باشند و پاره ای مذهب مسیحی دارند و آن دارای 11 جامع و مسجد و 44 مکتب و 158 کلیسا و مناستر است. رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.


فرنگی

فرنگی. [ف َ رَ] (ص نسبی) منسوب به فرنگ. اروپایی. افرنجی. (یادداشت بخط مؤلف). اروپایی. مسیحی. (حاشیه ٔ برهان چ معین):
چنانکه تا به قیامت کسی نشان ندهد
بجز دهان فرنگی و مشک تاتاری.
سعدی.
خط ماهرویان چو مشک خطایی
سر زلف خوبان چو درع فرنگی.
سعدی.
چو ترک دلبر من شاهدپشنگی نیست
چوزلف پرشکنش حلقه ٔ فرنگی نیست.
سعدی.
ترکیب ها:
- توت فرنگی. فرنگی باف. فرنگی دوز. فرنگی ساز. فرنگی مآب. فلفل فرنگی. کلاه فرنگی. گوجه فرنگی. هویج فرنگی. رجوع به هر یک از این مدخل ها در ردیف خود شود.
|| (اِ) یک تن از مردم اروپا. (یادداشت بخط مؤلف).


اردک خاتون

اردک خاتون. [] (اِخ) مادر اولجایتو سلطان. رجوع بحبط ج 2 ص 45 شود.

فرهنگ فارسی هوشیار

اردک

ترکی مرغابی چارتابی (گویش گیلکی) سیکا (گویش مازندرانی) (اسم) نوعی از طیور از راسته پا پرده داران که از رده کاریناتها است. انگشتان پایش توسط غشایی بهم متصلند (برای سهولت شنا در آب) و نوکش دارای تیغه های عرضی برای قطع کردن واره کردن علفها و سایر موارد غذائی میباشد. نژادهای مختلف دارد که از حیث جثه و رنگ و نیروی پرواز با هم متفاوتند. گوشت اردک حل و لذیذ است و مانند دیگر پرندگان خانگی نگهداری میشود.

فرهنگ عمید

اردک

پرنده‌ای اهلی و شناگر با پاهای پرده‌دار و پرهای رنگین که قادر به پرواز نیست، مرغابی،


اردک ماهی

نوعی ماهی فلس‌دار با بدن باریک و کشیده، و پوزه‌ای شبیه منقار اردک،

فارسی به عربی

اردک

بطه

فارسی به ایتالیایی

اردک

anatra

فرهنگ معین

اردک

(اُ دَ) [تر.] (اِ.) مرغابی، یکی از طیور که در آب شنا می کند و در هوا نیز پرواز می کند. منقار پهن، پاهای پرده دار و پرهای رنگین دارد.

نام های ایرانی

اردک

دخترانه، دختر یزگرد سوم پادشاه ساسانی

فرهنگ فارسی آزاد

اردک

اَرْدَک، منظور اَرْدَکان است،

فارسی به آلمانی

اردک

Ducken, Ente (f), Tauchen

معادل ابجد

اردک فرنگی

585

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری